از خیلی چیزا خسته شدم...بعضی وقتا واقعا از نفس کشیدن هم خسته
می شم!نمیدونم چرا جدیدا این طوری شدم...نفرت تمام وجودم رو گرفته
حتی نفرت از خودم!!!از همه کینه به دل می گیرم زود ناراحت میشم و
بی اینکه خودم بخوام اشک از چشمام می ریزه حتی به یه چیز کوچیک و
مسخره!!!
تو این چند سال اخیر خیلی چیزا رو تجربه کردم و الان که بیشتر فکر می کنم
می بینم که ای کاش هیچ وقت تجربشون نمی کردم...!!
چون الان دارن عذابم میدن...احساس گناه یه لحظه هم دست از سرم
بر نمیداره...!
آخه من کلا چت و...خیلی زود شروع کردم ...!
و به همه گفتم که خودم می خوام همه چیزو تجربه کنم...بهم گفتند یه روز می بینی
با کله خوردی زمین!!!گفتم باشه همین رو می خوام می خوام سرم بخوره به سنگ.
اما الان می بینم که چقدر اشتباه کردم....
قراره بعضی چیزا رو تو این وبلاگ بنویسمش از افتتاح اولین آیدی
تا به امروز....البته همشونم غم و غصه نیست این وسط خیلی چیزا شده...
همشونو می گم به شرط اینکه همراهم باشن...
*****
آنـــــــــکه می گفــت:منــــــــم
بهـــــــر تو غمخوارترین
چه دل آزار ترین شــد
چـه دل آزار ترین